زیتون

ساخت وبلاگ
...حیف است عمر صرف تماشا کند کسیچون باز بی شکار نظر وا کند کسیآیینه است عالم و سیماب رهروانآسودگی چگونه تمنا کند کسی؟از دار پا به کرسی افلاک می نهدخود را اگر سبک چو مسیحا کند کسیدر منزل نخست فنا می شود تمامهر چند زاد راه مهیا کند کسیزین خار و خس که ریخت علایق به راه مافرصت کجاست چشم به بالا کند کسی؟عالم تمام یک گل بی خار می شوددل را اگر ز کینه مصفا کند کسیآهن دلان به آه ملایم نمی شوندچون قفل بسته را به نفس وا کند کسی؟اظهار درد، مرگ گلوگیر دیگرستچون عرض درد خود به مسیحا کند کسی؟شیرین کنیم کام چو طوطی به حرف خوشگر در شکر مضایقه با ما کند کسیخالی نکرده دامن اطفال را ز سنگظلم است رو به دامن صحرا کند کسیچون عاقبت گذاشتنی و گذشتنی استصائب چه التفات به دنیا کند کسی؟ زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 2 تاريخ : سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:06

... تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی خون را به جای باده به مینا کند کسی ابروت می‌برد دل و حاشا است کار او با کج حسابِ عشق، چه سودا کند کسی تا مرغ دل پرید گرفتار دام شد صیاد کی گذاشت که پر، وا کند کسی دنیا و آخرت به نگاهی فروختم سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی ای شاخ گل به هر طرفی میل می‌کنی ترسم درازدستی بیجا کند کسی نشکفت غنچه‌ای که به باد فنا نرفت در این چمن چگونه دلی وا کند کسی خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار فرصت نمی‌دهد که تماشا کند کسی هرگز کسی به درد کسی وا نمی‌رسد خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی عمر عزیز خود منما صرف ناکسان حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی دندان که در دهان نبود، خنده بدنما است دکّان بی متاع چرا وا کند کسی بر روضه‌های خلد قدم می‌توان گذاشت قصاب اگر زیارت دل‌ها کند کسی زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:40

...یارا بهشت صحبت یاران همدمستدیدار یار نامتناسب جهنمستهر دم که در حضور عزیزی برآوریدریاب کز حیات جهان حاصل آن دمستنه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیستبس دیو را که صورت فرزند آدمستآنست آدمی که در او حسن سیرتییا لطف صورتیست دگر حشو عالمستهرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌امجز بر دو روی یار موافق که در همستآنان که در بهار به صحرا نمی‌روندبوی خوش ربیع بر ایشان محرمستوان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوبپندش مده که جهل در او نیک محکمستآرام نیست در همه عالم به اتفاقور هست در مجاورت یار محرمستگر خون تازه می‌رود از ریش اهل دلدیدار دوستان که ببینند مرهمستدنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریفلیکن رفیق بر همه چیزی مقدمستممسک برای مال همه ساله تنگ دلسعدی به روی دوست همه روزه خرمست زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 16:40

...همین کــه مـــوی سیاه تو شد رها در باد..چه بی بهانه شکستم چه بی صدا در باد..شکست بغض من وُ چشم های مضطربـــمگــریـسـت عطـــــر پــراکنــــده ی تو را دربادغروب بـــود کــــه رفتــــی و باد مـــــی آمــدچــــه گریـــه ها که نکردم غــروب ها در باد..به سمت باغِ خـــزان دیــده برنمــــی گــــرددشکوفـــه ای که شد از شاخـه ها جدا در بادمیــــان داغ تــــو و اشــــک و آه حیـــرانـــــمدر آتـش است دلـــــم یـــا در آب یـــا در باد... زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 6 فروردين 1403 ساعت: 6:44

...اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشدگر این درخت بخندد از آن بهار چه باشدوگر به پیش من آید خیال یار که چونیحیات نو بپذیرد تن نزار چه باشدشکار خسته اویم به تیر غمزه جادوگرم به مهر بخواند که ای شکار چه باشدچو کاسه بر سر آبم ز بی‌قراری عشقشاگر رسم به لب دوست کوزه وار چه باشدبگفت چیست شکایت هزار بار گشادمز بهر ماهی جان را هزار بار چه باشدمن از قطار حریفان مهار عقل گسستمبه پیش اشتر مستش یکی مهار چه باشدچو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشقدو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشدانار شیرین گر خود هزار باشد وگر یکچو شد یکی به فشردن دگر شمار چه باشدخمار و خمر یکستی ولی الف نگذاردالف چو شد ز میانه ببین خمار چه باشدچو شمس مفخر تبریز ماه نو بنمایددر آن نمایش موزون ز کار و بار چه باشد زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 21:29

...دست مرا بگیر، که آب از سرم گذشتخون از رخم بشوی، که تیر از پرم گذشتسر برکشیدم از دل این دود، شعله وارتا این شب از برابر چشم ترم گذشتساعات عمر من همگی غرق غم گذشتدست مرا بگیر که آب از سرم گذشتمیخواستم وقف دین تو باشم تمام عمردنیا خلاف آنچه میخواستم گذشتمانند مرده ای متحرک شدم، بیابی تو تمام زندگی ام در عدم گذشتمی خواستم که وقف تو باشم تمام عمردنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت... زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 21:29

.نبوده چون تو بشیری نبوده چون تو نذیرینبوده با تو شبیهی نبوده با تو نظیریتو دست شمس ببستی سر قمر بشکستیتو را به سایه چه حاجت که نیری و منیریبه بازوان معزی شکسته عزت عزیبتان نموده مکسر شکوه خیر کثیریچه بوی دلکش و نازی چه عطر شامه نوازینبی عنبر و عودی رسول مشک و عبیریگهی به عرشی و بالا گهی به فرشی و بالاگهی به شهپر جبریل و گه میان حصیریبه گمرهان بیابان نشان روشن راهیمسیر هرچه دلیلی دلیل هرچه مسیریبسان ساحل دریا سوال هرچه غریقیشبیه قطره ی باران جواب هرچه کویریستون محکم کسری نوشته ناکس و کس راکه نامه ای ننوشته چنان تو هیچ دبیریکدام مثل کدام و کدام فخر کدام استفقیر فخر تو گردیده یا تو فخر فقیری؟هم از تبار محبت هم از سلاله ی رحمتپیام آور صلحی و بر سلام سفیریکجاست نایب لایق که جانشین تو گرددعلی مگر که بیاید تو را رسد به وزیریعلی که راه ندارد بر او هراس و جهالتعلی که کفر ندارد از او گریز و گزیریهمو که شکل و شبیهش ادب ندیده فصیحیهمو که مثل و نظیرش عرب ندیده دلیریهمو که بسته لب ما "بما اقل و دل"شهمو که باک ندارد ز هیچ امر خطیریهمو که گفته طبیبش به وقت سجده درآریداگر زدند ز غفلت براو ملاحده تیریبریز باده ی رحمت به جام شیعه که چشمشبود به دست تویی که خم شراب غدیریپر از شعوری و شوری شفیع حشر و نشوریقسیم ناری و نوری به فضل و جود شهیریامین مذهب نوری امیر لشکر شوریامینی و چه امینی؟ امیری و چه امیریبه مومنان به تشفی به کافران به تجافیتو صلح آتش و آبی تو جمع تیغ و حریریتو را به تیغ چه حاجت که با کمند نگاهتهمه یلان جهان را گرفته ای به اسیریمران مرا ز سرایت هلا تویی که برایتبه زیر سایه ی طوبی خدا نهاده سریرینشسته ایم به صف تا درآیی از در محشرکز این جماعت از پا فتاده دست بگیریز من که عدت و عذری جز زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1402 ساعت: 23:14

...شیرین دهان آن بت عیار بنگریددر در میان لعل شکربار بنگریدبستان عارضش که تماشاگه دلستپرنرگس و بنفشه و گلنار بنگریداز ما به یک نظر بستاند هزار دلاین آبروی و رونق بازار بنگریدسنبل نشانده بر گل سوری نگه کنیدعنبرفشانده گرد سمن زار بنگریدامروز روی یار بسی خوبتر ز دیستامسال کار من بتر از پار بنگریددر عهد شاه عادل اگر فتنه نادرستاین چشم مست و فتنه خون خوار بنگریدگفتار بشنویدش و دانم که خود ز کبربا کس سخن نگوید رفتار بنگریدآن دم که جعد زلف پریشان برافکندصد دل به زیر طره طرار بنگریدگنجیست درج در عقیقین آن پسربالای گنج حلقه زده مار بنگریدچشمش به تیغ غمزه خون خوار خیره کششهری گرفت قوت بیمار بنگریدآتشکدست باطن سعدی ز سوز عشقسوزی که در دلست در اشعار بنگریددی گفت سعدیا من از آن توام به طنزاین عشوه دروغ دگربار بنگرید زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 48 تاريخ : جمعه 22 دی 1402 ساعت: 6:52

...پیرمردی، مفلس و برگشته بختروزگاری داشت ناهموار و سختهم پسر، هم دخترش بیمار بودهم بلای فقر و هم تیمار بوداین، دوا میخواستی، آن یک پزشکاین، غذایش آه بودی، آن سرشکاین، عسل میخواست، آن یک شوربااین، لحافش پاره بود، آن یک قباروزها میرفت بر بازار و کوینان طلب میکرد و میبرد آبرویدست بر هر خودپرستی میگشودتا پشیزی بر پشیزی میفزودهر امیری را، روان میشد ز پیتا مگر پیراهنی، بخشد به ویشب، بسوی خانه میمد زبونقالب از نیرو تهی، دل پر ز خونروز، سائل بود و شب بیمار دارروز از مردم، شب از خود شرمسارصبحگاهی رفت و از اهل کرمکس ندادش نه پشیز و نه درماز دری میرفت حیران بر دریرهنورد، اما نه پائی، نه سریناشمرده، برزن و کوئی نمانددیگرش پای تکاپوئی نمانددرهمی در دست و در دامن نداشتساز و برگ خانه برگشتن نداشترفت سوی آسیا هنگام شامگندمش بخشید دهقان یک دو جامزد گره در دامن آن گندم، فقیرشد روان و گفت کای حی قدیرگر تو پیش آری بفضل خویش دستبرگشائی هر گره کایام بستچون کنم، یارب، در این فصل شتامن علیل و کودکانم ناشتامیخرید این گندم ار یک جای کسهم عسل زان میخریدم، هم عدسآن عدس، در شوربا میریختموان عسل، با آب می‌آمیختمدرد اگر باشد یکی، دارو یکی استجان فدای آنکه درد او یکی استبس گره بگشوده‌ای، از هر قبیلاین گره را نیز بگشا، ای جلیلاین دعا میکرد و می‌پیمود راهناگه افتادش به پیش پا، نگاهدید گفتارش فساد انگیختهوان گره بگشوده، گندم ریختهبانگ بر زد، کای خدای دادگرچون تو دانائی، نمیداند مگرسالها نرد خدائی باختیاین گره را زان گره نشناختیاین چه کار است، ای خدای شهر و دهفرقها بود این گره را زان گرهچون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ایکاین گره را برگشاید، بنده‌ایتا که بر دست تو دادم کار راناشتا بگذاشتی بیمار راهر چه در غربال دیدی زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1402 ساعت: 1:07

... ما گل به دست خود ز نهالی نچیده ایم در دست دیگران گلی از دور دیده ایم چون لاله صاف و درد سپهر دو رنگ را در یک پیاله کرده و بر سر کشیده ایم با بخت تیره ازستم چرخ فارغیم در دست زنگی آینه زنگ دیده ایم نو کیسه مصیبت ایام نیستیم چون صبحدم هزار گریبان دریده ایم روی از غبار حادثه در هم نمی کشیم ما ناف دل به حلقه ماتم بریده ایم دل نیست عقده ای که گشاید به زور فکر بیهوده سر به جیب تأمل کشیده ایم امروز نیست سینه ما داغدار عشق چون لاله ما ز صبح ازل داغ دیده ایم دور نشاط ما خم فتراک قاتل است ما ماه عید را به رخ زخم دیده ایم گل دام نکهت عبثی می کند به خاک ما بوی پیرهن به تکلف شنیده ایم جنگ گریز شیوه ما نیست چون شرار صدبار چون نسیم بر آتش دویده ایم از آفتاب تجربه سنگ آب می شود ما غافلان همان ثمر نارسیده ایم از جور روزگار نداریم شکوه ای این گرگ را به قیمت یوسف خریده ایم صائب زبرگ عیش تهی نیست جیب ما چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم✏ «صائب تبریزی» زیتون...ادامه مطلب
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت: 22:14